آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

هدیه داداش آروین

سلام داداش آروین گلم برام یک هدیه خریده.یک پیشی ناز وخوشگل.راه می ره ،دمشو تکون می ده،چشماشم روشن وخاموش می شه تازه میومیو هم میکنه،خدایی خیلی با حاله خودتون ببینید. هدیه آروین جون  آروین درحال بازکردن هدیه اینم پیشی نازمن اینم من وپیشیم حالا توفکرم  ممنون داداش گلم   ولی چجوری هدیشو جبران کنم     ...
28 فروردين 1391

من یک ماهه شدم

من یک ماهه شدم              کارهای جدیدمن: من پدرومادرم رو کاملا می شناسم ازقبلم صداشونو می شناختما ،از تودل مامانی.ولی الان کاملا می شناسمشون. پاهامو به زمین فشار می دم وبه بالا سرمی خورم به خصوص رو تشک تعویضم که لیزه.آخ چه حالی میده سرسره بازی شیشه شیرمو کمک می کنم ونگه می دارم.  اگر مایل نباشم پستونکمو دستشو می کشم واز دهنم بیرون می یارم.یا پرتش می کنم بیرون.    اینقدرورجه ورجه میکنم که پوشک ولباسامو به سختی می شه عوض کرد از خودم اصوات درمی یارم ،اپرااجرامیکنم.ه ه ه،او او او،ها ها ها،اوم اوم اوم و    &nb...
27 فروردين 1391

خواب بهاری

سلام این چندروزه خوابم بهاری شده،همش دوست دارم بخوابم.به خصوص عصرا،آخ که چه حالی میده. هرازگاهی بلند می شم یک اهه اهه میکنم مامان بهم شیرمی ده ،دوباره می خوابم،هرکاری کنه بازم میخوابم.بابابزرگ دوبار اومده  پیشم هرکاری کرده بیدارنشدم که نشدم. مهموناهم که میان چشم روشنی من ،اکثرمواقع خوابم .چشمامو بازمیکنم یک عشوه می یام دوباره می خوابم.یک لبخندم میزنم که همه برام غش می کنن. اینم یک سری از عکسای من در٢٨ روزگی  عروسک مامان وبابا فدای اون لبخند توخوابت چشمام مست خوابه توپولی منی    مدل باباش می خوابه خرس کوچولو مامان و...
23 فروردين 1391

برنامه صبحگاهی من

 سلام من امروز٢٦ روزم شده وحالاماجراهای من: من هرروزبین ساعت ٨تا ٩ صبحبیدارمیشم. ماماناول بهم شیرمی ده تاسرحال بشم،بعدپوشکم عوض میکنه،منومیشوره،روغن مالیم می کنه،ماساژم می ده،ورزشم میده آخ که چه حالی می ده. بعدلباسامو عوض می کنه،لوسیونم میزنه ومی ذاره من بازی کنم تا خوابم ببره،مدل خواب من خیلی بده ،یکی باید تکونم بده تابخوابم ولی تامنوتوجام می ذارن بیدار می شم واینجاست که مامانی حسابی کلافه میشه وتعجب می کنه   گریه خواب من گیج شدن من   خواب خرگوشی من هنوز ١٠ دقیقه نشد که من بیدارشدم    ...
21 فروردين 1391

مسابقه فوتبال پرسپولیس و داماش

پدروپسردرحال تماشای مسابقه پرسپولیس و داماش که به علت فحاشی به داوربه نفع داماش تموم شدوبابا بدجوری ضد حال خورد.میگه تقصیرمنه که خوابیدم وتیمو تشویق نکردم.به من چه طرفدارای تیم حرفای بد می زنن.همون بهترکه خواب بودم ونشنیدم.زشته،بد، ...
21 فروردين 1391

ماجرای دیشب من

دیشب من از ساعت ١١ تا ساعت٣:٣٠ بامدادبیداربودم،یا باید بغلم میکردن ودورم می دادن یا گریه می کردم.کرییر وگهوارام قبول نداشتم وفقط بغل می خواستم،آخه مزش بیشتر بود.تابالاخره باطریام تمام شد وخوابم برد.بابایی ومامانی هم از شدت خستگی بی هوش شدن. بالاخره خوابیدم ...
20 فروردين 1391

اولین چکاب من

  من وبابا ومامانی روز چهارشنبه برای اولین چکاب من رفتیم دکتر.توی مطب کلی نی نی قدونیم قدبود.ولی من کوچکترین نی نی بودم.بعدازحدود ٤٥ دقیقه معطلی وحرف زدن مامان وبابا با پدرومادرای نی نییا نوبت ماشد.خانم دکترلباسای منودرآوردوکلی معاینم کرد.قد،وزن ودورسرمو اندازه گرفت،ویک چیزایی توی پرونده من نوشت که من نفهمیدم.خانم دکتر وضعیت رشدمنو خوب گزارش کرد،وگفت پسرمون حالش خوب خوب است،منم بچه خوبی بودم واصلا گریه نکردم. ...
19 فروردين 1391

عکسای من تا 20 روزگی

اینم گلچینی از عکسای من تا ٢٠ روزگی،مامانم معتقد هم باید عکسای زشتم بزاره هم قشنگمو   فدای اون لبخندت نازت  عاشق معصومیتتم فدای رنگ چشمات که آخرنفهمیدم چه رنگه پسمل آروم من بهترین هدیه وعیدی خدا به ما  جیگرمامان وبابا    میمیرم برات   پرسپولیسی شده ای وای من،بابانفهمه عروسک منی تو  جوجو مامان وبابا      پایان ...
16 فروردين 1391

سفره هفت سین ما

بعد ازماجرای زردی من که تا ساعت ٩ شب ٢٩/١٢/٩٠ به طول انجامید کسی حال هفت سین چیدن نداشت وهمه منتظر جواب آزمن ونظر دکتر بودن .بعد از اومدن جواب آز وچکاب دکتر،ایشون حال منوبررسی کردوبهبودی منوتبریک گفت وبه مامانی  وبابایی گفت ببرین برای هفت سین آمادش کنید.خلاصه بعدازشکرخدای مهربون مابه سمت خونه اومدیم.،تومسیربرگشت مامان جون گفت باید اولین هفت سین پسرم جشن بگیریم.خلاصه مامان وبابا یک جا رو تومسیرپیدا کردن وماهی ،سبزه،سنبل وشمع خریدن.شب آخربود وآقاهه هم پول خون باباشو حساب می کرد.به خونه که رسیدیم کلی شادی کردیم ، مامان جون سریع سبزی پلو با ماهی آماده کردومامان هم  وسایل سفره رو.بابایی هم پرستاری منو به عهده گرفت.وبالاخره اون دوروزود...
15 فروردين 1391

سری اول عکسای من

سلام به علت تقاضای زیاد فامیل ودوستان برای دیدن عکسای آرتین چندتاروباعجله با حال نامساعدی که داشتم براتون گداشتم.آخه مگه آرتین تحفست؟ بعد ارتولددربیمارستان روز بعد ار تولددر حال آماده شدن برای ترخیص   فدای اون نگاهت(آماده رفتن به خونه از بیمارستان) سومین روز در منزل بچم خودش شیشش می گیره ای ول مامانی ...
15 فروردين 1391